-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دور مانده از من ناچار و ناسزاوار
2 آنسوی پنج خندق – پشت چهار دیوار
3 ای قصه ی تو و من – چون قصه ی شب و روز
4 پیوسته در پی هم ، اما بدون دیدار
5 سنگی شده است و با من تندیسوار مانده است
6 آن روز آخرین وصل ،و آن وصل آخرین بار
7 بوسیدی و دوباره… بوسیدی و دوباره
8 سیری نمی پذیرفت از بوسه روحت انگار
9 با هر گلوله یک گل در جان من نشاندی
10 از بوسه تا که بستی چشم مرا ، به رگبار
11 دانسته بودی انگار ، کان روز و هر چه با اوست
12 از عمر ما ندارد ،دیگر نصیب تکرار
13 آندم که بوسه دادی چشم مرا ، نگفتم
14 چشمم مبوس ای یار ، کاین دوری آورد بار
15 ( اشعار حسین منزوی )
16 یک شعر تازه دارم ، شعری برای دیوار
17 شعری برای بختک ، شعری برای آوار
18 تا این غبار می مرد ، یک بار تا همیشه
19 باید که می نوشتم ، شعری برای رگبار
20 این شهر واره زنده است ،اما بر آن مسلط
21 روحی شبیه چیزی ، چیزی شبیه مردار
22 چیزی شبیه لعنت ، چیزی شبیه نفرین
23 چیزی شبیه نکبت ، چیزی شبیه ادبار
24 در بین خواب و مرداب ، چشم و دهان گشوده است
25 گمراهه های باطل ،بن بست های انکار
26 تا مرز بی نهایت ، تصویر خستگی را
27 تکرار می کنند این ، ایینه های بیمار
28 عشقت هوای تازه است ، در این قفس که دارد
29 هر دفعه بوی تعلیق ، هر لحظه رنگ تکرار
30 از عشق اگر نگیرم ، جان دوباره ،من نیز
31 حل می شوم در اینان این جرم های بیزار
32 بوی تو دارد این باد ،وز هفت برج و بارو
33 خواهد گذشت تا من ، همچون نسیم عیار
34 حسین منزوی
35 خواب و بیدار
36 با کابوسی که از جنس هذیان و تب میچرخیدم
37 که بی در زدنی از راه آمدی
38 هر چند پیش از صدایت،
39 بویت را شنیده بودم
40 در آستانه ی ناگهانت از هوش رفتم.
41 اگر به نامم نخوانده بودی
42 باری،
43 آوازی بودی که عشق
44 نسلها پیش از این ترنمت کرده بود
45 بی آنکه دهان گشوده باشد
46 و رازی بودی که سرنوشت
47 در گرماگرم بیداری نخستین
48 به پچ پچه در گوشم بازت گفته بود
49 پیش از آنکه جان کوچک
50 به تنم بازگشته باشد
51 با این همه در که به مشت و تلنگر نواخته شد
52 تنها تو میتوانستی
53 تپانچه و توفان
54 و نسیم و نوازش
55 سوغات سفرت بوده باشد
56 کشفت نمیکردم ،
57 بازت میشناختم
58 نمی آموختمت
59 به یادت نمیآوردم.